همهجای دنیا ، برنامههای تلویزیونی برای تشویق مردم به احسان و دستگیری از نیازمندان و بینوایان وجود دارد. با این تفاوت که اگر در کشور ما فقط گاهی به مناسبت نوروز و رمضان این اتفاق میافتد و بازار اینگونه برنامهها کار تلویزیون را رونق میبخشد، در جاهای دیگر برنامههای مستمر هفتگی و گاهی روزانه برای این امور خیر برقرار است. تفاوت آشکار و بسیار مهم دیگری که همه تاکید من در نوشتار حاضر بر آن است، مسئله رعایت حقوق شرکتکنندگان در برنامه و بهویژه حقوق سوژههای موضوع بحث بوده و در اینجا بهخصوص به حقوق«فاطمه» و«شاهین»، دو کودکی نظر دارم که در برنامه«ماهعسل» جمعه 21تیر شبکه 3، به صحنه آورده شده بودند، همچنین «میلاد» کودکی که در گذشته به این برنامه آورده شده بود و اینک درگذشته است.
سازمان های مربوطه(که تعداد آن ها نیز کم نیست)، فقر و فلاکت کودکان معصوم این سرزمین را فقط دستاویزی برای برگزاری همایش ها، سمینارها، کنفرانس ها و نشست ها می دانند و مشکلات این افراد در این سازمان ها مرتبا پاس کاری می شود. در عمل نیز تحرکی در این سازمان های عریض و طویل برای حل مشکلات مشاهده نشده و اگر عملکردی نیز مشاهده می گردد متناسب با میزان معضلات اقتصادی و اجتماعی این افراد در جامعه نیست.
در حالی ۹۳۰۰ کودک بیسرپرست و بدسرپرست در مراکز بهزیستی کشور نگهداری میشوند که مهم ترین سوال ، سرنوشت این کودکان پس از ورود به دوران جوانی است . جوانی که بدون هیچ سرمایه اقتصادی بناست با ورود به جامعه با غولهای بزرگی همچون گرانی دست به گریبان شود و خود را از هزار و یک آسیب اجتماعی در امان نگه دارد با چه مشکلاتی روبه رو است و سازمان بهزیستی به عنوان پدران و مادران این فرزندان چه برنامه برای این قشر از جامعه دارد؟
ادامه مطلب ...
روایت دردناک یک پژوهشگر از جلوگیری مسئولین بهزیستی استان از ساخت یک مستند درخصوص کودکان بی سرپرست
نویسنده : یاسین قاسمی
چگونه آغاز کنم ؟! وقتی
سینه ات پر از درد می شود و بغض گلویت را می فشارد ، چگونه آغاز می کنی ؟! وقتی چشمان زیبایت پر از اشک می شوند ،
چگونه آغاز می کنی ؟! وقتی تمام دست ها سرد
می شوند ، وقتی تمام نگاه ها سنگین و بی رحم می شوند ، چگونه آغاز می کنی ؟!
وقتی زبان ها به جای ترانه های زیبای کودکانه ، به جای لالایی
های مادرانه ، با کلمات گوش خراش آزارت می دهند ، چگونه آغاز می کنی ؟!
ادامه مطلب ...
پارسینه به نقل از روزنامه اعتماد : این گزارش شروعی ندارد. «مشتری دارد، او را تا دو و نیم میلیون تومان می خرند. برای چه تحویل شما بدهم؟» راحله سیزده سالش است، مادر مواد فروشش در زندان است و برادرش سرپرستی او را به عهده دارد. راحله شناسنامه ندارد. برادرش نمی خواهد او را تحویل موسسه خیریه دهد. «دو میلیون بده بچه را ببر هر جا که خواستی.»این گزارش نیست، روایت نبض کند کودکانی است که هرروز آنها را سر چهارراه ها یا مترو می بینیم. نه می توانند بخوانند نه می توانند بنویسند، تنها چیزی که از همان ابتدا آموزش دیده اند کار کردن است.